یا آنچه بعد از شیرینی خامه ای ها اتفاق افتاد

نشسته بودم، خسته، کلافه و به خاطر پرخوری کمی هم دلدرد داشتم، آمد و دو دستش را روی زانوهایم گذاشت، بهت­زده بهش خیره شدم و فکر کردم در این هفت سال چه­ها که به سرش نیامده است. در چشمانش غم بخصوصی بود و اینکه او آمده تا به منی که از فوتبال دستی و شیرینی خامه­ای (نارنجک!) به ستوه آمده دلگرمی دهد برایم خجالت­آور بود. در چنین مواقعی نمی­دانم چکار باید کرد و قوانین نانوشته ی برخوردهای اجتماعی به ما چه دیکته می کند، ابتدا به صورت و دستانش نگاه کردم و شروع کردم به خندیدن، مثلا چرا بین این­همه آدم رنگ و وارنگ از سنین مختلف راست آمده، روی پاشنه­هایش بلند شده تا با من بیعت کند؟ آیا او مرا بیشتر از اینها که خود را دوستم معرفی می کنند می شناسد؟ یعنی او مهجز به نگاه ویژه ایست که می تواند لایه های دروغی این خندیدن ها را پس بزند و بفهمد زیر آن صورت های قرمز، روحی زرد مشغول هلاکتست؟

دست چپم را از لیوان قرمزم جدا کردم و به پشت موهای پریشانش رساندم، پوست سرش زیر انگشتانم بود و شروع کردم به ماساژ دادن سر خوش فرمش، یک دستی و باسرخوشی تمام. کاملا تسلیمم بود،  تصمیم گرفتم زیر گردنش را نیز نوازش کنم و بعد به دستانش رسیدم، این نماد دوستی و محبت او. با اینکه آدم این کارها نیستم؛ اما همیشه گفتم، برای آنهایی که به یادم هستند  سنگ تمام می گذارم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ساخت تیزر تبلیغاتی | ایران مایند محصولات زيبايي ارگانيک السلام علیک یا فاطمة الزهراء سلام الله علیها Lamont دنیای لاغری Civil Engineering ویرا گرافیک مطالبی در رابطه با دستگاه های آسیاب فروشگاه اینترنتی پوشاک زنانه